در ایکبوکورو زندگی شهروندان همچنان به هم گره خورده و انگار سرنوشتشان از پیش تعیین شده. میکادو ریوگامینه یک قدم به زندگی هیجان انگیزی که آرزویش را داشت، نزدیکتر شده و عمیق تر به جنبههای تاریک ماجراها فرو میرود. او پس از به دست آوردن کنترل کامل بر یک رقیب سابق، از قدرت تازهاش به دلخواه استفاده میکند و گروه دلارز را پاکسازی میکند تا آن را به یک سازمان ایدهآل تبدیل کند.
این کار به همان سختی است که به نظر میرسد، زیرا میکادو اکنون باید با دخالتهای ناخواستهی بیرونی مقابله کند، به ویژه با یک دوست قدیمی و دوباره پیداشده که به شدت دلتنگش بود. از سوی دیگر، ایزایا اوریهارا هنوز نقشههایی در آستین دارد، اگرچه یک مرکز تبادل اطلاعات رقیب که در قلب منطقهی محبوب مرکز شهر کمین کرده، ثابت کرده است که مانع بزرگی برای اوست. بدون شک دیر یا زود دوباره آشوب به پا خواهد شد.
در دنیای دورارارا چه چیزی عادی است؟ زیر ماسکی که هر شخصیت دارد چه چیزی نهفته است؟ و کل این داستان به کجا میرود؟ این فصل به این سؤالات پاسخ میدهد و در عین حال سؤالات بیشتری هم مطرح میکند. بسیاری از افراد از همان نیمه اول فصل اول، کمبود یک شخصیت اصلی خاص و تمرکز مساوی روی تک تک شخصیت ها را عاملی منفی میدانستند. همچنین این انیمه به جای شخصیتهای جالب، روی کرکترهای کسل کننده تمرکز کرده است.
داستان این فصل شبیه به فرمت نیمه اپیزودیکی است که تا به حال در این انیمه به آن عادت کردهایم. تنها تفاوت این است که حس تنش واقعی وجود دارد، اینکه دیگر همه چیز به همین شکل باقی نخواهد ماند و داستان در نهایت به نوعی هدف دارد. شخصیتها دیگر بدون هدف به سمت هم راه نمیافتند، بلکه در عوض گروههایی را برای رویارویی با یکدیگر تشکیل میدهند و به دنبال پاسخ هایی میگردند که در ایکبوکورو به دنبال آن هستند.
همه شخصیتها توسعه یافته و تغییر کردهاند و همه آنها گروهی را انتخاب نکردهاند که مردم در ابتدای فصل فکر میکردند. با این حال، دلیل انتخاب هر شخصیت از گروهی که به آن پیوسته منطقی است و با روند توسعهی آنها تا این نقطه سازگار است، به جای اینکه انیمه فقط برای ایجاد پیچش داستانی، دست به این کار بزند.