در ادامهی فصل اول، جوزو اینویی (برده شماره 13) اطلاعات رزا را در اختیار دارد. اگرچه به نظر میرسد همه به دنبال این اطلاعات هستند، چه برای افشا و چه برای نابودی آن، اما در واقع هیچکس به طور جدی به آن علاقه ای ندارد.
واچوفسکی فرمانده سازمان گسترش یافته اشپیتس برگن، سعی میکند تتسورو را تحت فشار قرار دهد تا از طریق هارمونی به جوزو دستور دهد تا دستگاه واحد برده جنگ شماره 7 که برای برورن کار میکند را نابود کند. جوزو در نهایت با سون میجنگد، اما به خاطر فساد و خیانتهای پشت پرده، باز هم این برورن است که تمام حرکات را کنترل میکند.
فصل دوم خیلی از مسیر اصلی منحرف نمی شود، و همین موضوع اولین برتری آن نسبت به فصل قبل است. در حالی که به نظر می رسد اکشن ها از قانون افزایش تدریجی قدرت پیروی می کنند و نشان می دهند که چقدر دو فرد با سرهای هفت تیر می توانند خسارت وارد کنند؛ این فصل همچنان پایبند به ریشه های خود باقی می ماند.
داستان گذشته جوزو در بخش زیادی از فصل موضوع اصلی است. هرچند به شخصیت های دیگر نیز فرصت داده می شود تا به تاریخچه خودشان اشاره شود و روی آنها تمرکز شود. به جای اینکه روی تک تک لحظات رسیدن شخصیت ها به وضعیت فعلی شان تمرکز شود، به نقاط کلیدی تاریخچه هر شخصیت پرداخته می شود. گذشته مری هم یکی از همین موضوعات است که با پی بردن به آن، بیشتر عاشق این انیمه می شوید.
در این انیمه تم همیشگی وجود دارد که در تلاش است تا ارتباط ما با ماشینها را به شکلی بسیار انسانی نشان دهد. فضای انیمه سعی دارد نشان دهد: ماشینها هم احساسات، تعهدات، آسیبهای روحی، ترسها و همچنین روابط دارند. شخصیت اصلی جوزو، دوباره یک مسیر دراماتیک را طی میکند که به رابطهی او به عنوان یک فرد جداگانه یا یک ابزار مربوط میشود.
هدف این است که همهی جنبه های مثبت و منفی این رابطه را به هم متصل کند، در عین حال، همین رابطه را با دیگر شخصیتهای مکمل داستان، غیرانسانی نشان دهد. نکته جالب نحوهی کارگردانی در به تصویر کشیدن چهرهی این ماشینهاست، که حتی بدون هیچ نوع حالت چهره انسانی، باز هم از طریق حرکات ساده و گاهی اوقات اغراقآمیز، موفق میشوند تا بیننده را به درک هر یک از این شخصیتها برسانند.