پرین به همراه مادرش که یک عکاس است، توسط یک گاری که الاغی آن را میکشد به مناطق مختلف اروپا سفر میکند. آنها به سمت دهکدهای در شمال فرانسه میروند، جایی که پدر فوت شده پرین در آنجا بدنیا آمده. اما پرین نمیداند که کسی در دهکده آنها را آنجا نمیخواهد. پدر پرین پس از اینکه با پدرش (پدربزرگ پرین) دعوا کرد از دهکده رفت و برخلاف خواسته پدرش در هند ازدواج کرد. پس از اینکه مادرش مریض میشود، پرین مجبور به فروش همه داراییشان از جمله الاغشان که پالیکاره نام دارد میشود تا بتواند داروهای مادرش را بخرد. اما مادرش سرانجام در پاریس میمیرد. قبل از مرگش او به پرین میگوید که باید کاری کنی که مهر تو در دل پدربزرگت بیافتد، اما قبل از اینکه او بفهمد که تو نوهاش هستی. پس از مسیری که پر از سختی بود، سرانجام پرین به دهکده میرسد و متوجه میشود که پدربزرگش صاحب ثروتمند یک کارخانه است که غذای کل دهکده را تامین میکند. او با نامی جعلی خود را معرفی میکند و در کارخانه مشغول کار میشود و به جست و جوی راهی برای بدست آوردن دل پدربزرگش میرود.