10
/
6.6
«جورج بیلی» که در روز کریسمس قصد خودکشی دارد، توسط یک فرشته نجات داده میشود و آن فرشته به او نشان میدهد كه زندگی اطرافیانش بدون وجود بیلی چقدر بی رمق و یكنواخت میشده است. این طوری است كه در همان روز و شب كریسمس، جورج كه بواسطه مشكلات مالی حاصل از ورشكستگی به فكر خودكشی افتاده است، باردیگر به انسانها دل میبندد و به زندگی بر میگردد...