این فیلم روی لوئیز (کارن گیلان)، یک بروکلینی حدوداً 30 ساله و زندگی اش متمرکز است. او مجرد است، نوازنده است و حتی اگر به کسی اعتراف نکند، چه برسد به خودش، با افسردگی دست و پنجه نرم می کند. اتفاقی که در این فیلم می افتد این است که لوئیز از لبه پنجره سقوط می کند و لگنش می شکند. گوش کنید، اگر در خانه ی اکستان را بزنید و او پاسخ ندهد، احتمالاً نباید سعی کنید از دیوار بالا بروید و وارد آن خانه شوید. این حتی خنده دار نیست، بلکه موقعیتی است که می توان آن را از یک مایل دورتر دید. این فیلم یک کمدی سیاه است، بنابراین یک نوع قانون سینمایی وجود دارد که یک اتفاق وحشتناک، کم و بیش یک فرد نابالغ را مجبور به بزرگ شدن می کند. در هر صورت شکستگی لگن لوئیز او را مجبور به انجام فیزیوتراپی می کند.
فیلمنامه به موضوعاتی می پردازد که شاید بعضی ها در برخی از فیلم نامه های فیلم کوتاه قبلی گرین فیلد، به ویژه فیلم Sundowners با آن آشنا باشند. در این فیلم، کمدی از طریق نحوه واکنش لوئیز به موقعیت ها رخ می دهد. کارن گیلان اجرای زیبا و منحصر به فردی را ارائه می دهد که در نهایت می آموزد که در فیلم دیرشکوفا به بلوغ برسد. این فیلم باید به مخاطبان یادآوری کند که کارن گیلان چیزی بیش از یک سحابی در فیلم های نگهبانان کهکشان است. اما در عین حال، انجام آن فیلم ها چیزی است که به بازیگر زنی مانند گیلان اجازه می دهد در فیلم های مستقل بازی کند. در حالی که فیلمنامه گرینفیلد به عنوان یک داستان در حال بلوغ عمل می کند، هیچ کمبودی در لحظات کمدی ندارد. به عنوان مثال، آنتونینا یک زن مسن لهستانی است و انگلیسی صحبت نمی کند. ثابت می شود که مانع زبان مشکل ساز است، اما لوئیز در نهایت از او مراقبت می کند. این یکی از آن سناریوهایی است که لوئیز چاره ای جز شروع به بزرگ شدن ندارد. مادرش دوروتی (تالیا بالسام) در آن سوی کشور با زوال عقل دست و پنجه نرم می کند. با وجود اینکه لوئیز هنوز نابالغ رفتار می کند، نمی توان گفت که او فقط باید از همان بچگی بالغ می بود.