پیتر (کوین اسپیسی)، یک قاتل، به شهر کوچکی می رسد و مأموریتی برای کشتن سم (جت ژاندرو)، یک مشاور املاک و مستغلات دارد. در همین حال، او سعی می کند رئیس او، برندا (ربکا دی مورنی) را اغوا کند. پیتر به عنوان یک قاتل بی رحم، باهوش و حسابگر ظاهر می شود. او مردی است که نقاب های زیادی می پوشد و می داند چگونه برای رسیدن به آنچه می خواهد جذابیت های خود را گرو بگذارد و در عین حال قربانیانش را وحشت زده کند.
هرچه از قبل درباره طرح پیتر پنج هشت اطلاعات کمتری داشته باشید، بهتر است زیرا پر از پیچ و خم است. مایکل زایکو هال، نویسنده/کارگردان، تعلیق را حفظ می کند و در عین حال رمز و راز، هیجان و کمدی تاریک را در هم می آمیزد. پیتر کیست؟ چه کسی و چرا او را فرستاده؟ سم چه رازی را ممکن است از گذشته خود پنهان کرده باشد؟ پاسخ به سوال اول زود جواب می گیرد، اما فیلم برای پاسخ به سوالات دیگر وقت می گیرد. بنابراین، در ابتدا نمایش به حداقل اطلاعات ممکن بسنده می کند که مخاطب را نگران نگه می دارد زیرا آنها متعجب می شوند که چه اتفاقی می افتد و انگیزه شخصی که پیتر را برای کشتن سام استخدام کرده است، چیست. او یک شرور جالب است، آن هم به دلیل شخصیت بداخلاق و عجیب و غریبش که منجر به چند دیالوگ خنده دار و طنز می شود. اگر بخواهیم انصاف داشته باشیم، داستان فرعی مربوط به اغوای برندا دور از ذهن است، به خصوص اینکه چگونه او با تهاجمی او را بدون پاسخ منفی دنبال می کند و به این زودی از او خواستگاری می کند. چندان منطقی نیست که او عاشق او شود. همچنین، فلاش بک ها تا حدودی بی نظم هستند و دیالوگ ها اغلب مستهجن هستند، اما با طنز زبانی کافی به طوری که خود را زیاد جدی نگیرید. حتی صحنه ای وجود دارد که پیتر هنگام رقصیدن و همگام سازی با یک آهنگ رها می شود. او غیرقابل پیش بینی است و این او را به عنوان یک شخصیت سرگرم کننده تر می کند. با این حال، شخصیت های دیگر به اندازه پیتر سرزنده و خاطره انگیز نیستند، بنابراین کوین اسپیسی بسیار خوش شانس است که فیلم به خاطر او جذابیت دارد.