در فوریه 1999، زنجیره ای از قتلها شیکی ریوگی و میکیا کوکوتو را بر لبه پرتگاه قرار داد. این جنایات شباهت آزاردهنده ای با مجموعه مشابهی از قتلها در سال 1995 داشتند. زمانی که شیکی و میکیا برای اولین بار ملاقات کردند و یک میل تاریک و قاتل را بیدار میکنند که از آن زمان در روح شیکی خوابیده است. با توجه به اینکه شیکی به دلیل دخالت در قتلهای گذشته و شباهت ظاهری به قاتل مظنون است، او و میکیا برای یافتن مجرم واقعی راهی میشوند.
در میان تحقیقات جداگانه خود، با سرنخی که میکیا از پسر عمویش، بازپرس پلیس دایسوکه آکیمی دریافت میکند، میکیا به زیر شکم شهر میفونه کشیده میشود، زیرا نجات روح شیکی در عزم او برای اثبات بیگناهی او برای همیشه نهفته است.
قسمت هفتم و نهایی این مجموعه نه تنها رویدادهای فیلم دوم را دنبال میکند، بلکه از رشتههای چندین داستان قبلی برای بافتن یک داستان جالب و گاهی آزاردهنده درباره وسواس استفاده میکند. قسمت دوم این انیمه در فوریه 1999، یک ماه پس از Oblivion Recording و بیش از سه سال پس از وقایع فیلم دوم اتفاق میافتد. این بار به نظر میرسد قاتل سریالی از قسمت اول بازگشته است و با پیدا شدن یکی یکی اجساد، میکیا کوکوتو به دنبال پاسخ میگردد زیرا همچنان معتقد است که ریوگی شیکی مسئول مجموعه قبلی قتلها نبوده و او در جنایاتی که اکنون مرتکب میشود بیگناه است.
در همین حال، شیکی شب به شب در کوچههای تاریک پرسه میزند... یکی از چیزهایی که واقعاً این فیلم را از بقیه سریال متمایز میکند، این است که طرح داستانی آن بسیار محکم تر و روان تر از اکثر قسمتهای قبلی است. تمام فیلمهای این سری دارای انیمیشن شگفت انگیز هستند و قسمت پایانی نیز از این قاعده دور نیست. استفاده از یک پالت رنگ تیره، بک گراند تاریک داستان را برجسته میکند و همچنین شخصیتها و مناظر را تکمیل میکند.